سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.persianblog'">

بر وبچز...

.
چهارشنبه 85/6/29 :: ساعت 10:8 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

احوالات ؟خوبید؟

اول اینکه جا داره کمال تشکر رو از همه بر و بچ پارسی بلاگ به جا بیاوریم که همش نظر لطف خودتونه .... و ما هیچ کاره بیدیم!

و اینکه سیستم پارسی بلاگ  واقعا یه چیز دیگس و... نه خداییش عرض می کنم. بدون تعارف و...هندونه .

و از اون رو که داداش هوتی ما هم اکنون در مسافرت به سر می بره ( که خوب ته تابستونو در بیاره ) ما و ظیفه خودمون دونستیم  که از طرف ایشون هم ذوق کنیم ...

و دوم اینکه نمایشگاهمون بالاخره کارش درست شد ! متشکر از اینکه تبریک عرض می کنید!

بله بالاخره بعد از کلی بالا پایین رفتن از پله ها ی سپاه که به قول یکی از داداشی ها ! ( هی ادمو هول میداد و میخواست بندازمون !)و کنگره شهدا و بنیاد ( که البته این بنیاد خیلی باهمون همکاری کردن که انشالله چشم نخورن این گوگولی ها !! و چه نظمی هم داشتند اینا! به ترتیب هر روز یکی از مسئولاشون مریض میشد ! وما باید فردا میومدیم که اون یکی دیگه مریض بود!)

...و کلی نامه رسونی و امضا گیری و طاول زدن پا و کمر درد و...و تشویقات این نهاد ها( که شما هم چقدر بیکارید!!!!!!!!! البته بعضیاشونا!) تونستیم بعد از یک هفته تلاش مستمر یه چیزایی گیر بیاریم و جالبتر اینکه اخرکه فهمیدیم  چه کسی مسئول این هماهنگی ها و کارای ما بوده ایشون فرمایش کردن که اصلا به اینا وسایل ندین که اینها می خوان از طرف انجمن اسلامی نمایشگاه بزنن !!!و شما نباید باهشون همکاری کنید !!! و وقتی دیدن که ما همه کارو کردیم ،کاغذ امضاها !!رو از اون اقاهه گرفت و برد اون اتاق و داد به اون اقاهه دیگه!( که عمرا ما میتونستیم دیگه این یکی کارو بکنیم ) و کلی هم از ما قول گرفت که این نمایشگاه رو از طرف ما بزنین اگه نه اصلا کمکتون نمی کنم؟!

ودر تعجبم با این همه کاری که ایشون برامون کرد !!

و در آخر هم رو به ما کرد و با صداقت تمام گفت:من الان باید تو پایگاه نشسته بودم و چایی می خوردم و الان علاف  کارای شما شدم و اینا اصلا و ظیفه من نیست ! ( میگم چه وظیفه سنگینی بر عهده ایشونه : چای خوردن ! آخه یکم انصاف داشته باشین یه نفر ادم مگه می تونه چقدر چای بخوره ؟! چرا همه کارای سخت رو میدین به یه نفر؟!)

 ولی طی این پی گیری ها دو سه نفر ادم دلسوز هم پیدا شدن که با جون ودل کمکمون کردن و اگه اونا نبودن که ... به قول داداش هوتی ( القصه!!)

و همین جا از طرف همه  بر و بچزمون ازشون تشکر می کنیم که اول فامیل یکیشون با ش شروع میشد و اون یکی دیگه هم الان یادم نیست ...( گفته باشم حافظه من خیلی هم خوبه ! فقط بعد از کلی تلاش تونستم یادم باشه که اول اسم یکیشون با ش شروع میشه و هر وقت هم می خواستم صدا شون بزنم میگفتم اقای ش .... و داداشی زود تو گوشم فامیلو می گفت که من ضایع نشم!)

خلاصه که ای ول هر چی بروکراسیه دیگه ...

خدایا هیچ وقت کسی را محتاج اداره ای نکن .............الهی امین

خدایا اگرکردی راه ها را برایش اسان گردان ...........الهی امین

خدایا خودت پارتیمان بشو که... ما ازون پارتی ها نمی خوایم!

 قربونت 

 

پی نوشت:

 ببخشید اقایون و خانوم های اخوند و مسائل شرعی: اینهایی که ما نوشتیم که غیبت حساب نمیشه یه وقت! 

ودوم اینکه اقا من که با شما نبودم که زود بهت برخورد ! من مسئولای شهر خودمونو گفتم...

نکنه به خودت شک کردی؟

وا....

 و سوم انشالله می خوایم عکسای نمایشگاهمونو بندازیم تو وب حالا داداش هوتی بیاد ببینیم چی میشه ...

 

 خدافظ و التماس دعا


¤ نویسنده:همون...

سه شنبه 85/6/28 :: ساعت 4:42 عصر

سلام

یه شب اومدیم از خودمون بچه مثبت بازی در بیاریم و نماز شب بزنیم که روشن شیم یهو آبجی کوچیکم از خواب بیدار شد میگه چی کار میکنی چرا حالا نماز میخونی حالا که نماز قضا  شده؟!

گفتم ببین ابجی جون این نماز شبه که وقتی همه خوابن پا میشیم میخونیم گفت اها... منم میخوام نمازشب  بخونم گفتم باشه حالا نماز شبی که خوند خیلی دیدنی بود رفته بود هرچی خوراکی داشت اورده بود دور و بر جانمازش که : اگه گشنه شدم بخورم یه بالشتم گذاشته بود کنارش  که اگه تو نماز خسته شدم همین کنار بخوابم  حالا بگذریم که نصف شبی خانوم هوس شیر کاکائو هم کرده بود که برام درست کن !!! بعد هر رکعت نمازی هم که میخوند کتاب دعا  رو بر میداشت الکی یه ذره میخوند بعدشم میگفت من خسته شدم می خوابم زود منو بیدار کن! بقیه نمازمو بخونم !! بالاخره این شب گذشت و ابجی خانوم هم خیلی کیف کرد با این نماز شبی که خوند !

رو کرد بهم میگه ازین به بعد هر وقت خواستی نماز شب بخونی  منم بیدار کن ! با خودم گفتم کارم ساختس... اما از اونجایی که من خیلی بچه خوبیم  و ابجی جونمو هم خیلی دوست دارم گفتم خوبه بچه از حالا یاد بگیره و این حرفا ...و به این بهونه ازین به بعد  خودم هم نماز شب میخونم !

... باشه ولی به شرط اینکه به هیچکی نگی ها! اخه کسی که نماز شب میخونه هیچکی نباید بفهمه اگه نه نمازش خراب میشه!؟ ابجیمم کلشو تکون داد که یعنی باشه به کسی نمیگم  گفتم اکه بگی دیگه بیدارت نمی کنم . 

 فرداش که شد من از مدرسه اومدم خونه میبنیم همه یه جوری نگام میکنن !ازون نگاهای ... گفتم خدایا چی شده ....گفتم حتما دیشب نماز شب خوندم خیلی نورانی شدم تابلویه !! الان نورم اینارو گرفته !!!

 مثل اینکه  ابجی خانوم هنوز از خواب بیدار نشده برای مامان و بابا و .... دوستاشو حتی مرغای الیا خانوم تعریف کرده که اره این .... هرشب!!!! (هرشبشو داشته باشین) نماز شب میخونه و تازه ازین به بعد می خواد منم بیدار کنه !!! که دل اوناها  بسوزه ... بعدشم بهشون گفته که بهش نگین من بهتون گفتم اگه نه دیگه منو بیدار نمیکنه...!!

.

.

ای خدااااااااااااااااااااااا از دست این ابجی ها ....

 


¤ نویسنده:همون...

دوشنبه 85/6/27 :: ساعت 7:6 عصر

سلام

البته این داداش هوتی خیلیشو سانسور کرده بهش گفتم چرا ؟میگه دلایل سیاسی امنیتی داره!!! حالا نمی دونم خوابم باز این حرفارو داره!!!اگه همشو مینوشت  جالب بود اون قسمتای اصلیشو که حذف کرده ! حالا ولش ...


¤ نویسنده:همون...

شنبه 85/6/25 :: ساعت 4:20 عصر

سلام

خوبین؟

دیشب  فکر کنم طرفای ساعت سه ...نیمه شب بود که یهو تلفنمون شروع کرد به زنگ زدن  منم که  تو خواب و بیداری بودم حال نداشتم برم گوشی رو بردارم خودمو به خواب زدم از یه طرفم هی با خودم میگفتم یعنی کیه این نصف شبی ممکنه چی کار داشته باشه ؟ دیدم نه بابا  ول کن نیست هی زنگ میزنه همون جور تو خواب و بیداری پاشدم رفتم گوشی تلفن رو برداشتم .

 فکر میکنین کی بود ؟

.

.

گوشی رو برداشتم و گفتم الو بفرمایین !

.

گفت  سلام.

.

گفتم سلام !

.

گفت سرویس درخواستی  شما فعال می باشد .....

..

یهو زدم زیر خنده  با اون سلامی که من کرده بودم  !!

 


¤ نویسنده:همون...

جمعه 85/6/24 :: ساعت 9:41 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

خوبین خوشین؟ما که فعلا به قول هوتی تریپ مشکی هستیم !

اومدیم این طرفا دیدیم هرکی یه وبلاگ داره و مینویسه ما هم با بر وبچ آخ ببخشید با دوستان( این مامانم هی میگه اینجوری صحبت نکن ) تصمیم گرفتیم بیام و خاطراتمونو بنویسیم همین جوری عشقی!! ولی جالبه ها حتما بخونین !

 این داش هوتی هم که میبینید خیلی بچه باحالیه( آخ باز گفتم با حال اصلا ولش اینجا که مامان نیست هی گیر بده بزار هرجور میخوام بنویسم ) اینو اینجوری نبینین اونجوری ببینین! متن ادبی مینویسه خفن ! تازه الان تو هفته نامه مون هم ایشون متناشو مینویسن عاشق شهید کاوه س  اصلا دیکشنری  شهداس  هرشهیدی که می گی از دوستای بچگیش تا آدرس قبرش تو بهشت زهرا و.. بلده خواباشوکه  نگو ... خوابای با حالی هم میبینه !! حالا براتون مینویسه بخونین من که بعضی وقتا سه ساعت به خواباش میخندم خلاصه ازون ریش داراشه !!! این ریش دار هم قضیه داره  ...  بعضی وقتا که متناشو میخونیم میگیم حاج اقا ببخشید شما چند سال جبهه بودین! خلاصه که خیلی ای وله

من ؟ منم داداشیشم البته اسم ندارم داداشی خالیم! ولی ریا نشه خیلی بچه ی گلیم !

 خوشحال میشم  با شما ها هم آشنا بشیم  و رفیق اینتر نتی هم پیدا کنیم !!

اینجا می تونید یکی از متناشو بخونین فقط نفهمین کجا چاپ شده ها...

¤ نویسنده:همون...

<      1   2      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
مدیریت وبلاگ
شناسنامه
پست الکترونیک


کل بازدیدها:10751


بازدیدامروز:0


بازدیددیروز:2

 RSS 
 
درباره من
بر وبچز...
مدیر وبلاگ : همون...[9]
نویسندگان وبلاگ :
داش هوتی (...) (@)[4]



لوگوی وبلاگ
بر وبچز...

اشتراک در خبرنامه
 

بایگانی شده ها
تابستان 1385

اوقات شرعی

طراحی قالب: رفوزه